امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

♥شاهـــزاده آبـــــــانی مــــــن♥

نه ماهگی

زبل خان من سلام! شیطون شدی غیر قابل مهار حتی نمیتونیم میوه یا چایی بزاریم زمین به شدت کنجکاو شدی گوشیامون از دست در امان نیس دایی گوشیش رو میذاشت زیر میز یا مبل اما تا میدیدی از اون سر خونه می اومدی و گوشیو میخواسی عاشق بوس کردن هاتم من ینی نفس منی اخه تو  بهت میگیم امیر بوس کن بوس میکنی  بوس که چه عرض کنم کل صورتمون رو خیس میکنی   خوب غذا نمیخوری و حسابی بازیگوشی میکنی ما باید دنبالت باشیم تا غذا بخوری عاشق ترانه های جناب خانی وقتی گریه میکنی برات میخونیم میخندی و ساکت میشی چند روزی رو پیشتون بودیم که حسابی خوش گذشت یه سر رفتیم بوستان باراجین که عکساشو با پست بعدی میزا...
28 مرداد 1394

در آستانه ی 9ماهگی

قند عسلی سلام یه فرشته کوچولو دیگه به خانوادمون اضافه شد مهدی جون پسرعمه مامان زمینی شدنت مبارک عزیز دل بریم سراغ امیر آقا ماشالله روز به روز شیطون تر میشی از ترس اینکه با وسایل برخورد نداشته باشی بعضی جاها رو پشتی   گذاشتیم و بیشتر سیم برق و وسایل رو از دید تو خارج کردیم اما امان از دست تو    نمونه ش تو این عکس که شارژر رو دیدی و خودت رو میخوایی به اون برسونی     تقریبا به طور کامل روی پاهات می ایستی و از هر چیزی مث یخچال و میز و مبل کمک میگیری  تا سر پا بایستی و مشتاقی برای حرکت کردن بلا شدی سرفه که میکنی و ما نازت میدیم و لوست میکنیم و میگیم ای ...
17 مرداد 1394

شیطنت به سبک امیر مهدی

ناز دار خاله سلام! الهی فداتشم که انقد شیرین شدی عزیز دل کارهایی که میکنی به حدی بامزس که خیلی خودمون رو کنترل  میکنیم نخوریمت   تازگی ها یاد گرفتی که بوس کنی و من و مامان رو بوس میکنی  خودت به سمتمون میایی و لبات رو رو صورت  میذاری     تقریبا چهار دست و پا رفتنت هم بهتر شده و میل داری که راه بری و همش دستامون رو میگیری که راه ببریمت.   اون روز تو آشپزخونه خونه مامان جون بدون هیچ کمکی خودت برای چند لحظه ایستادی و کلی خوشحال بودی   جدیدا هم که عاشق اتو شدی هر کجا که قایمش میکنیم بازم پیداش میکنی!   یه کفگیر هم همیشه دسته  اخ...
11 مرداد 1394

امیر مهدی و چهاردست و پا+آتلیه

سلام شاه پسری ! نیمه اول هشت ماهگی و کلی اتفاق! اول اینکه چهاردست و پا راه افتادی... به همه چی کار داری جاهایی از خونه که تا حالا نمیتونسی بری حالا به راحتی میری -اون روز که مامان مشغول کار بود و حواسش به شما نبود بعد از چند لحظه دید که رفتی زیر میز کامپیوتر و یا اون روز که زیر میز تلوزیون نشسته بودی! هر جا که میری مامان دنبالته! الان هم تو خونه پیش ما هستی و تموم کارت شده مسافت بین اتاق ها رو طی کنی از اتاق به پذیرایی و راهرو و اشپزخونه! دیگه کم کم به غذا خوردن عادت کردی و آب میوه طبیعی میخوری! خداروشکر رشدت هم خوبه هفته قبل هم با مامان و بابا رفته بودی امام زاده حسین! که عکساشو پست...
5 مرداد 1394
1